موقع خواب بود . از شیوا پرسیدن : تو هم داری مثل بابا تسبیح میگی ؟ گفت : من دارم ذکر می کنم . هیشکی نباید با من حرف بزنه .
شیوا
: مامان ! بابا با آستین کوتاه رفت بیرون ( رفته بودم دم در آشغال بذارم )
. زشته . اگه آقا محمدرضا اونو ببینه گناه داره . گفتم
: اشکال نداره . گفت
: داره . اگه - مثل اینکه مامان با آستین کوتاه بره بیرون !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا تو خواب خیلی غلط می زنه . شیوا
: چرا من می چرخم ؟ میخوابم صبح که پا میشم می بینم اینجام - اینجام . مگه آدم تو خواب راه میره ؟ چرا اینجوریه ؟ -
شما (
ویرایش |
حذف)
سریال ترکیه ای نشون میداد . شیوا
: چرا اینا حجاب ندارن ؟ مادرش گفت
: اینا خارجین . مدتی بعد سریال کره ای ( جومونگ ) نشون می داد . شیوا سوالشو تکرار کرد . مادرش گفت
: اینا خارجین . شیوا
: اینا خارجی ان ؟ پس چرا چشم ندارن ؟!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا تسبیح قشنگ و براق رو انتخاب کرد و تو هوا می چرخوند . گفتم
: نکن . رشته اش پاره میشه . گفت
: دارم تسبیح می زنم !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
نظر
+ شیوا( 5 ساله ) : مامان ! شما بچه بودین خاطره خودتونو یادتونه . من بچه بودم خاطره خودم یادم نیست !!!
خانمم گفت
: ناهارو ساعت 2- 3 بخوریم . سیریم . شکمم درد می کنه . شیوا
: مامان ! چقدر دلمون به هم راه داره . منم شکمم درد می کنه !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا
: یه چیزی میدی که دهنمو خشک نکنه . گفتم
: شربت بدم ؟ آب بدم ؟گفت
: یه چیزی که دهنمو شیرین نکنه . آخه از دهنم خشکی میاد !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
+ مرده تو کوچه داد می زد : نون خشک ... نون خشک . شیوا : این چی میگه ؟ میخواد نون خشک بده ما بخریم ؟!! خواهر بزرگش گفت : نون خشک های ما رو می بره . شیوا : می بره بخوره ؟!!
شیوا عطسه ای کرد و دماغشو پاک کرد و گفت
: چقدر سرفه ام واقعی نبود !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
شیوا
: دوستم امروز آمد ( خونه ما ) - دیشب آمد - پس فردا هم آمد . 3 بار اومد خونه ما !!! -
شما (
ویرایش |
حذف)
داشتم ناهار درست می کردم . عطر برنج پیچید تو هوا . خانمم گفت : چه بوی خوبی میاد . شیوا : چه بوی بدی میاد . من که بویی نمی فهمم !!!